سه شنبه, 25 ارديبهشت 1403

بخشهای کودک درون وبالغ

  • دوشنبه, خرداد 03 1395

حالت کودک درون دارای 2 بخش متفاوت است:

1- کودک «طبيعی»:  آن بخش از شخصيت که آزاد, خلاق, شاد و عاشق تفريح است وجنبة مثبت آن باعث می شود از زندگی لذت ببريم و با احساس های واقعی خود ارتباط برقرار کنيم,کودکي ماست قبل از اين که تحت تعليم وتر بيت قرار بگيريم.مثلأ :
(وقتي به طبيعت می رويد واز دويدن روی چمن ها ويا خيس شدن زير باران لذت می بريد.)
شما در «کودک طبيعی مثبت»خود هستيد.
اما جنبة منفی آن گاهی مارا به دردسر می اندازد وقتی که دوست داريم بدون توجه به قواعد اجتماعی يا قانونی کاری فقط بخاطر اين که دلمان می خواهد انجام دهيم.مثلأ:
(وقتی در جايي که حداکثر سرعت 110 کيلومتر است با سرعت 150 کيلومتر رانندگی می کنيد.)
شما در حالت «کودک طبيعی منفی»خود قرار داريد.  
2- کودک «انطباق يافته يا مطيع»- آن بخش از شخصيت که رفتار خود را تحت تأثير تربيت والدين تغيير داده واصلاح کرده است.جنبة مثبت آن موجب می شود بتوانيم در جامعه مورد پذيرش وتأييد قرار بگيريم,مثلأ:
(وقتی سر کار خيلی دلتان می خواهد يک چرت حسابی بزنيد اما چون توی اداره جای چرت زدن نيست چای مي خوريد تا خواب از سرتان بپرد.)
شما در «کودک مطيع مثبت»خود هستيد.
اما گاهي وقت ها ما برای اينکه مورد پذيرش يا تأييد ديگران قرار بگيريم اجازه مي دهيم مورد تحقير يا تمسخر آنها واقع شده يا ناديده گرفته شويم.مثلأ:
(وقتی باوجود اين که خيلی دلتان مي خواهد از همسرتان بخواهيد که شما را در رفتن به نزد پزشک همراهی کند تنها مي رويد وچيزی به او نمي گوييد چون ياد گرفته ايد که بايد خودتان همة کارها را انجام بدهید.)
شما در «کودک مطيع منفی»خود هستيد.
بالغ(Adult)-بخش يا حالتي از شخصيت كه حاوي تجربه هاي شخصي خود ماست. بخش تحليل گر وجود ما كه مي تواند واقعيت هاي امروز را درك كرده و با شيوه هاي مناسب با آنها روبرو شود.
مثلاً هروقت به دوستتان مي گوييد:
(اگه موافقی فكر مي كنم الان وقت مناسبيه كه درباره مشكلي كه ديروز پيش آمد با هم حرف بزنيم)  ←  شما در حالت "بالغ" خود هستید.   
بالغ تقسيم بندی ندارد ؛ کل آن يکپارچه است و در صورتی که به درستی عمل کند دارای ویزگیهای زیر است:
1- بدنبال واقعیت است.
2- احتمالات و امکانات را در نظر می گیرد.
3- واقعیتها را از طریق آزمون بررسی می کند.
4- می تواند اطلاعات متضاد ومتناقض را تحلیل کند.
5- هدفمند عمل می کند.
6- اطلاعات موجود را مورد بررسی دقیق قرار می دهد و راه حلهای مناسب راکشف می کند؛درواقع می تواند بیند یشد کاری که از عهده والد و کودک برنمی آید.
7- و ویزگی مهم دیگر بالغ آن است که در اینجا واکنون زندگی می کند.
اغلب ما توانایی اندیشیدن و استفاده درست از بالغ نداریم و صرفأ به افکار و عقاید قدیمی و بعضأ نادرستی که از کودکی در ذهن مان جای گرفته عمل می کنیم.بالغ بودن نیاز به آموزش وتمرین دارد و خودبخود اتفاق نمی افتد.انسان هایی که بالغ رشد یافته ای دارند انسان های بزرگ و تأثیرگذاری هستند.

کودک، بالغ و والد در رابطه‌های اجتماعی
حالا سؤال این است که این کودک، بالغ و والد به چه دردی می‌خورند. اولی - که در صفحه قبل توضیح دادیم-  این بود که بعضی از انواع شخصیت را می‌توان با آن توجیه کرد.
دوم اینکه کلا  اریک برن می‌گوید آدم بهتر است در شرایط مختلف به تمام جنبه‌های شخصیت‌اش راه دهد و سوم هم اینکه این سه  بخش از شخصیت می‌تواند ما را در درک روابط انسانی کمک کند. چطور؟
اریک برن می‌گوید وقتی که 2 تا آدم رو به‌روی هم قرار می‌گیرند، انگار دو  شخصیت 3 بخشی روبه‌روی هم قرار گرفته‌اند.
هر کسی یک جنبه از این سه‌ بخش را وارد رابطه  می‌کند. او می‌گوید ما در ساده‌ترین شکل می‌توانیم 6 نوع رابطه اجتماعی داشته باشیم:

1- کودک – کودک

وقتی که شما دارید با دوستان آب بازی می‌کنید ، وقتی که شروع می‌کنید به تعریف جوک و اس‌ام‌اس خواندن برای همدیگر و وقتی با هم شوخی‌های پاستوریزه می‌فرمایید، دارید وارد یک رابطه  کودک – کودک می‌شوید.

2- بالغ – کودک
این هم وقتی است که یک طرف رابطه دارد با منطق‌اش حرف می‌زند و می‌خواهد تصمیمات منطقی بگیرد اما طرف مقابل هی می‌خواهد قضیه را عاطفی کند و با گریه‌کردن و لوس‌بازی و نازکشیدن، بازی را به نفع خودش تمام کند. مثلا تصور کنید که آقای شوهر دارد یک قضیه را برای زنش توضیح می‌دهد و از او می‌خواهد که در این راه کمکش کند اما یک‌دفعه زن می‌زند زیر گریه و می‌گوید که تو اصلا به فکر من نیستی و به من توجه نمی‌کنی و الی آخر.

3- بالغ – بالغ
در این رابطه هم ما و هم طرف مقابل‌مان منطقی هستیم و همه چیز مطابق منطق  پیش می‌رود و عاطفه دخالتی در رابطه ندارد. مثلا وقتی که ما با استادمان در مورد یک مفهوم آماری حرف می‌زنیم ، احتمال دارد این بازی را راه انداخته باشیم.

4- والد – کودک
تا حالا هر دو طرف بخش‌های مشابه شخصیت‌شان را می‌گذاشتند وسط اما امان از وقتی که یک نفر یک بخش از شخصیت‌اش و دیگری یک بخش دیگر را می‌آورد توی میدان.
در رابطه والد- کودک، یک طرف رابطه، نقش پدر و مادر را بازی می‌کند و نفر دیگر می‌رود در لاک کودکی‌اش. در بدترین حالتش (و متاسفانه رایج‌ترین‌اش) والد جنبه سختگیرش را می‌آورد وسط و هی امر و نهی می‌کند و کودک بخش سازگارش را و هی می‌گوید «چشم، چشم، شما درست می‌فرمایید».
اما رابطه والد- کودک همیشه این‌قدر هم وحشتناک نیست؛ کافی است که والد جنبه حمایت‌گرش را وارد کند و «کودک» طرف مقابل، خودش را لوس کند. در این حالت چیزی شکل می‌گیرد که «اریک برن» اسمش را گذاشته «نوازش» و معتقد است که همه ما آدم‌ها به نوازش‌کردن و نوازش‌شدن احتیاج داریم.

5- بالغ – والد
این رابطه  هم خیلی رایج است؛ یعنی وقتی یک طرف دارد با منطق رفتار می‌کند یا حرف می‌زند اما طرف مقابل شروع می‌کند به انتقادهای سختگیرانه، خندیدن و مسخره‌کردن و هره‌بازی. مثلا تصور کنید یک نفر دارد سخنرانی می‌کند که یکدفعه یک نفر از وسط جمع شروع می‌کند به بلند بلند خندیدن و انتقاد‌کردن و مسخره‌کردن سخنران.

6- والد – والد
در بازی والد- والد هر دو طرفمان می‌خواهیم ژست یک بزرگسال چیزفهم را بگیریم. اگر والد حمایت کننده‌مان وسط باشد، مثالش می‌شود حرف زدن درمورد آب و هوا و تایید همدیگر و گفتن «به به! به به!» به هم. اما خدا نکند والد کنترل‌کننده بیاید وسط؛ آن وقت است که دعوا شروع می‌شود و هرکس می‌خواهد حرف‌های خودش را به کرسی بنشاند. همه می‌روند در نقش پدر و مادر سختگیر گذشته.