ملاقات باکودک درون
." دكتر كاپاچيونه" تجربه ي كودك درون را تجربه ي " حال و هواي كودك " مي نامدچون وقتي وارد اين حال و هوا مي شويم، مثل يك كودك رفتار مي كنيم.شايد حتي خودمان هم آگاه نباشيم اما ديگران معمولا" در اين لحظات آن را در چهره و چشمان و جسممان مي بينند و در رفتارمان آن را مشاهده مي كنند.
نكته : ادا و اطوار بچه ها را در آوردن با قرار گرفتن در حال و هواي كودك تفاوت بسيار داره.حال و هواي كودك از درون بر مي خيزه و احساسي در جسم و عواطف انسانه. تظاهر و نمايش نيست. گاهي ما بدون اينكه از جامون تكون بخوريم يا كلمه اي بر زبان بياريم هم مي تونيم كودك درونمون رو تجربه كنيم.پس اداي كودكان رو در نياريم بلكه براستي احساس كودك بودن بكنيم.
_" در سر زيستن " يعني چه؟
وقتي منحصرا" در عالم انديشه ها و برنامه ها و مسئوليتهاي بزرگسالان به سر مي بريم ، رابطه ي خودمان را با جسممان قطع مي كنيم. اين حالت را " در سر زيستن " مي نامند كه معني اون اينه كه ما ارتباطمون رو با كودك درونمون قطع كرديم و اون رو طرد كرديم و از خويشتن جدا مانده ايم.
سوال _ كودك درون ما چه طور با ما صحبت مي كنه؟ و آيا اون يه موجود جسمانيه ؟
كودك درون از طربق حسهاي جسماني با ما سخن مي گه.وقتي درد جسمي را تجربه مي كنيم، واكنش عاطفي نشون مي ده.شايد هم به دليل هيجانات يا عواطف شديد، درد جسماني احساس كنه.وقتي حال خوشي نداريم، وقتي دلمون مي خواد بخوابيم و احساس خستگي مي كنيم، يا احساس بيماري، يا غمگين و تنها بودن، در واقع اين كودك درون ماست كه داره با ما حرف مي زنه و هشدار مي ده و مي گه كه : " از من مراقبت كن!"
يكي از راههاي آگاهي از جسماني بودن كودك درون مشاهده ي بچه ها در جهان بيرونه. به حركتهايشان توجه كنيد تا ببينيد چگونه با جسم خودشون با دنياي پيرامونشون ارتباط متقابل دارند.
نكته: اغلب وقتي بزرگسالان درباره ي تجربه هاي كودك درون خود صحبت مي كنند ، نا آگاهانه دستشان را روي قلب يا شكم خود مي گذارند! اگرچه اين حركت نا آگاهانه انجام مي گيرد، اما به نوعي اذعان به حضور كودك درون در جسم خويشتن است.
گاهي ما يك شرايطي را ناخود آگاه به وجود مي آريم كه باعث ميشه كودك درونمون خود به خود نمايان بشه و ما با اون ملاقات كنيم ( حتي اگه اون رو نشناخته باشيم). ما در اين درس مي خوايم اين شرايط رو بررسي كنيم. چرا؟ چون اگه اين شرايط رو به وجود بياريم اين بار آگاهانه مي تونيم با كودك درونمون ملاقات كنيم و يه مهموني دو نفره براي خودمون و كودك درونمون راه بندازيم. من امروز مي خوام با شما درمورد به پا كردن اين مهموني دو نفره (ملاقات با كودك درون) صحبت كنم.
سوال _ اون شرايط ناخود آگاهي كه ممكنه كودك درونمون رو در اون ملاقات كرده باشيم (حتي اگه نشناخته باشيمش ) چه مواقعي هستند؟
چون كودك درون موجودي بسيار جسمانيست شايد وقتي ورزش مي كنيم يا مي رقصيم يا حتي در يك پياده روي كنار دريا كه لذت مي بريم يا وقتي توي سينما هوس خوردن ذرت داغ مي كنيم يا .....كودك درونمان نمايان شده باشد.شايد اون از شما بخواد كه لباسهايي با رنگ تند بپوشيد يا جواهرات بدلي پر زرق و برق به خودتون آويزان كنيد يا بلوز رنگ و رو رفته اي را تنتان كنيد يا بريد توپ بازي كنيد( كاري كه خيلي از كودكهاي درون دوستش دارند.)
تمرين:با توجه به مثالهاي ذكر شده در بالا،به لحظه هاي مختلف زندگيتان فكر كنيد تا ببينيد كودك درون شما از چه راههايي خودش را در زندگيتان نمايان كرده؟
حالا ما به اختصار با هم مهم ترين جايگاههاي ملاقات با كودك درون رو بررسي مي كنيم . اميدوارم با رجوع به اين جايگاهها مهمونيهاي دونفره ي عالي اي براي خودتون و كودك درونتون ترتيب بدين!
جايگاههاي ملاقات با كودك درون :
1 _ يكي از جايگاههاي كودك درون ما ، عواطف ماست. وقتي احساسي داريم به اين معناست كه كودك درونمون داره به طور محرمانه و نهاني با ما سخن مي گه. اينجا دو حالت پيش مي آد. اين كه احساسمون رو بروز بديم يا بروز نديم. احساس كردن چيزي _ حتي اگه نتونيم نامي براي اون پيدا كنيم_ تجربه ي حال و هواي كودك است. ( يعني اگر احساسي را بروز هم ندهيم به معني وجود نداشتن اون احساس نيست.) اما وقتي احساسهايمان را بروز مي دهيم، چه در تنهايي چه در كنار ديگران، نشانه ي نمايان شدن كودك درونمونه.اين امر مي تونه از طريق حركات بدن يا حالات چهره يا لحن صدا و نوع گفتار نشون داده بشه.
نكته :دكتر كاپاچيونه مي گه گاهي وقتي كودك درون شخصي نمايان ميشه به صورت شخصي دو رگه يا دو زبانه به صحنه مي آد يعني مثلا" به زبان بيگانه كه در اصل زبان خانه و كاشانه و تجربه هاي كودكيه مي نويسه!!!حتي ممكنه اگر شخص زبون مادريش رو نياموخته باشه بتونه به زبان مادري بنويسه!!! خود دكتر كاپاچيونه در ملاقات با كودك درونش دچار لكنت زبون مي شده و نوك زبوني حرف مي زده!چون خودش هم در كودكي نوك زبوني حرف مي زده! بازگشت به حال و هواي كودك موجب يادآوري نخستين خاطره هاي كودكي ميشه كه ظاهرا" به زبان مادري در مغز حك شده اند. پس كاملا" قابل فهمه كه كودك درون درباره ي اون تجربه ها به زبان اون دوران بنويسه. البته املا و دستور زبان اين نوشته ها اغلب نادرسته اما كلمات و معني و مفهومشون گويا و روشنه.
2_ لحظه هاي خود انگيختگي و ماجراجويي هم جايگاه ديگريه كه مي شه در اون با كودك درون ملاقات كرد.چون كودك درون زندگيش رو به بازي مديونه! دوست داره كه كشف كنه و بيافرينه و راههاي تازه ي انجام امور را تجربه كنه! معصوميت و عدم وجود باورهاي ديرينه يا مفاهيم ريشه گرفته، به او اجازه مي ده كه هر لحظه در حال اكتشافي نو باشه!
3 _ جايگاه ديگر ملاقات با كودك درون عالم خيال و تخيله! يعني اونجايي كه خلاقيت ريشه داره.كودكان ملال آور و خسته كننده نيستند( پس هر وقت زندگي براتون ملال آور شد بدونين كه كودك درونتون رو فراموش كردين و تنها راه نجاتتون ملاقات با اونه و بس) . بچه ها از سرزندگي و توانايي حضور در لحظه ( حتي بدون داشتن هيچ هدف يا برنامه ي خاص) سرشارند و همين خصوصيتشون به اونها طراوت مي ده. اين موضوع درباره ي كودك درون هم صدق مي كنه.
تمرين : به مشاهده ي اعمال و گفتار بچه ها بپردازيد.بدون قضاوت درباره ي اونها فقط با اونها باشيدو حضور داشته باشيد.مشاهده ي اونها _ اگر كودك درونتون رو فراموش كرده باشين_ درباره ي كودك درون خودتون به شما مي آموزه كه بايد چه طور باشيد تا كودك درونتون رها و آزاد باشه.
تمرين : به كودك درون ساير بزرگسالان توجه كنيد و فكر كنيد اونها بر اساس رفتارهاي اون آدم در چه شرايطي هستند. به نظر شما كودك درون اونها جاري و آرومه يا سركوب شده و عصبي؟بعد ببينيد آيا شما هم مشابه همون رفتارها رو داريد؟!
_چه طور ميشه فهميد كه يك كودك سالم و جاري در درون يك بزرگسال وجود داره يا يك كودك سركوب شده؟
اگر به كودكاني توجه كنيد كه نيازهايشان به عشق و توجه و هدايت و محبت برآورده نميشه، پي مي بريد كه بدخلقي و عصبي بودن و زود از جا در رفتن، نشانه هاي قطعي كودك دروني آزار ديده است. كودك درون شايد نياز به خواب يا استراحت بيشتر، فشار كمتر از طرف " والد درون" ، فرصت بيشتر براي بازي و فراغت، يا حتي زمان براي تنهايي و خلوت داشته باشه.
_ اگر ما در برداشت از رفتار كودك درون اشتباه كنيم يا دچار سوتفاهم بشيم، چه اتفاقي مي افته؟
اگر كودك درون به جاي رفتارهايي كودك وار دور از دسترس مونده باشه، شايد حالا نيازمند هدايت محكم و قاطعانه باشه.اگه به درستي به نيازهاي كودك درونمون پي نبريم، نياز اون به محبت و توجه مورد سوتفاهم قرار مي گيره.در اين زمان ما رفتارهاي نامناسبي رو در پيش مي گيريم . مثلا" به جاي گوش دادن به احساسهاي اون، مي گذاريم كه پرخوري كنه! يا به جاي ايجاد فرصتي مناسب براي بازي و تفريح، به اون مواد مخدر مي ديم تا آرومش كنيم! يا به جاي خويشتن دوستي ، مي گذاريم در مواقع نامناسب با همسر نامناسب رابطه داشته باشه.به اين شيوه مي گن : " الگوي جايگزيني نامناسب" .
_ الگوي جايگزيني نامناسب چيست؟
يعني وقتي ما كودك درونمون آزار ديده است و احساس ناامني مي كنيم يا افسردگي يا غم بزرگ پنهان و ... تنها راه نجات ما ملاقات با كودك درون و رها كردن اون از زير يوغ والد درونمونه اما اگر اين راه رو نريم، دنبال راه حل ديگه اي براي آروم كردن خودمون مي ريم. اين شيوه ي اشتباه كه معمولا" بيشتر ما در موارد مختلفي در پيش گرفتيم اينه كه الگوي جايگزيني نامناسبي رو در پيش مي گيريم. بعد به خودمون مي آيم و مي بينيم دچار اعتياد به سيگار، به مواد مخدر، اعتياد به داشتن عادات نامناسب يا داشتن دوستهاي نامناسب و ...شده ايم و به اشتباه فكر مي كنيم راه نجات و خوشبختي ما و شاد بودن ما در _ مثلا"_ بودن يك دوست خاصه كه اگه اون باشه احساس خوشبختي مي كنيم و اگه بره تمام خوشبختي ما رو هم با خودش مي بره! يا فقط زماني خوشبختيم كه در رشته ي فلان درس بخونيم يا فلان كار رو داشته باشيم و در غير اين صورت زندگي برامون بي ارزش ميشه! اينجا ما دچار جايگزيني نامناسب شده ايم.
مثال : دكتر كاپاچيونهمثال بسيار جالبي مي زنه. زني به نام الكساندرا كه ترك اعتياد كرده بوده اما به شدت افسرده و دچار كمبود انرژي بوده به اون رجوع مي كنه . وقتي با تمرينهاي كاپاچيونه اون مي تونه با كودك درونش صحبت كنه كودك درونش مي گه :" من احساسهايي دارم كه الكساندرا نمي خواد بشنوه! هر وقت خواستم احساسهايم را بروز بدهم، الكساندرا به من كوكائين داد تا خفه بشوم! "
تمرين : در مورد خودتون و كودك درونتون فكر كنيد. خوب و دقيق و در زماني طولاني و به تدريج به اين فكر كنيد كه شما براي ساكت كردن كودك درونتون چه چيزي به عنوان جايگزين به اون داده ايد؟! بهش گفتين بايد ساعتها بخوابه؟ يا غذاي زيادي بخوره؟ يا رژيم لاغري بگيره؟ يا به جاي گفتن احساسات واقعيش، مي تونه شروع كنه به گير دادن به ديگران يا قضاوت ديگران يا ديگران و شرايط رو مقصر دونستن و مسخره كردن يا ......_ لطفا" با خودتون صادق باشيد و بگذاريد خود كودك درونتون بهتون بگه كه شما باهاش چي كار كردين و وقتي خواسته خودش رو نشون بده چه طوري با الگوي جايگزيني نا مناسب با يه چيز ديگه سرگرمش كردين.
_ راههايي براي تشخيص اينكه كودك درون ما احساس سلامت مي كنه يا احساس سركوب شدن :
ما از راههاي مختلفي مي تونيم بفهميم كه كودك درونمون آيا وانهاده و طرد شده است يا جاري و سالم.من چند نمونه اش رو براتون مي گم.
كاملا" طبيعيه كه كودك درون طرد شده از طريق بيماري كمك بطلبه! كاپاچيونه مي گه بهترين نمونه ي اين مثال افرادي هستندكه دچار خستگي ، افسردگي، سردرد و ... و حتي ايدز و سرطان مي شوند. اگر در هر زمينه اي از زندگي، ناخرسندي يا دردي مزمن وجود داشته باشه، شايد هشداري از طرف كودك درونمونه كه مي خواد بگه به كمك ما نياز داره.
همه ي اعتيادها ، ترس و نگراني وسواس آميز، ايرادگيري و خشمي كه به صورت عادت در اومده و مدام در معرض اتفاقات و يا تصادف قرار گرفتنهمه از نشانه هاي اينه كه كودك درون ما احساس طرد و سركوب شدن مي كنه و مي خواد توجه ما رو جلب كنه تا مجبور شيم اون رو ببينيم و بهش توجه كنيم.
همين طور اتكا به ديگري و نجات دادن ديگري به منظور سلطه جويي و حاكميت بر نجات يافتگان ، و احساس اينكه همه رفتارهاشون بده و ما بايد به اونها ياد بديم كه چي درسته و چي غلط ، نشانه ي اينه كه كودك درون ناديده گرفته شده در حالي كه والد درون بر كودك درون ديگران متمركز شده!!! ( يعني والد درونمون چنان كودك درونمون رو طرد كرده كه نه تنها بر كودك درون خودمون كه بر كودك درون ديگران هم احساس غلبه پيدا كرده!)
ملال و افسردگي مزمن يا خلاقيتي كه با موانع پي در پي روبرو ميشه ( به ويژه براي هنرمندان حرفه اي ) شايد گواه اين باشه كه كودك درون به شدت آزارديده و زخميه
تمرين :
عهدنامه ي ما با خودمان:لطفا" در دفتر شفاي كودك درونتان بنويسيد :
عجالتا" به جاي نجات ديگران، خودم را نجات مي دهم!!!
( اين به اين معنيست كه تصميم داريم با انجام اين تمريناتكودك درونمان را رها و نمايان كنيم تا والد درون ما دست از اين غلبه گري و زورگويي بر كودك درونمون برداره و دست از غلبه گري بر كودك درون ديگران هم برداره!!! پس از گير دادن به ديگران، قضاوت كردن اونها، و اين فكر كه تا اونها درست نشن دنيا درست نميشه! دست بر مي داريم چون تمام اين افكار نتيجه ي اينه كه والد درون ما نه تنها بر كودك درون خودمون كه بر كودك درون ديگران هم احساس مديريت و رئيس بودن پيدا كرده! )
چند نكته ي مهم كه در طي تمرينات ملاقات با كودك درون بايد خيلي به اون توجه كنيد :
نكته : اولين نكته ايجاد فضاي اعتماده. دنياي بزرگسالان براي كودكان، جاي امني نيست.بزرگسالان مي تونن نسبت به بچه ها بي ملاحظه و ظالم باشن! اگر با كودك درونمون بدرفتاري كرده باشيم ممكنه در ابتدا به ما اعتماد نكنه و حتي نخواد با ما حرف بزنه يا خودش رو نشون بده! يا شايد به آهستگي نمايان بشه و با ترديد و دودلي. اگر در صحبت با كودك درون و ملاقات با اون دچار چنين مشكلي شديد لازمه كه آروم باشيد و شكيبا.چون ايجاد اعتماد مستلزم صبر و شكيبائيه.و همين طور مستلزم ايمان به اينكه ميشه اين فاصله رو برداشت و زخمهاي كودك درون رو شفا داد.
نكته : بگذاريد در صحبت با كودك درونتون احساس و لحن كودك درونتون مثل بچه ها باشه. بگذاريد هر جور دلش مي خواد به شما جواب بده.هر جور دلش مي خواد نقاشي كنه و از هر چيز كه دلش مي خواد حرف بزنه.
خفه كردن كودك درون يعني چه؟
واقعا" مي تونين مجسم كنين آدم يه بچه رو خفه كنه! ؟! مي دونم كه تصور وحشتناكيه ! اما رك گفتم تا بدونين وقتي با بي حوصلگي و بدون صبر تمرينات كودك درون رو انجام مي دين يا مي خواين كودكتون زود بره سر اصل مطلب و حرف بزنه در اصل دارين چه كار وحشتناكي رو انجام مي دين! اين يعني اقدام براي خفه كردن كودك درون!
وقتي در فضاي ناامن، در طي تمرين نوشتن و نقاشي و ملاقات با كودك ، به اون بگيد زود باش بنويس! ، زود باش جواب بده!، حتما " بايد اول جواب اين چيزهايي رو بدي كه من مي خوام بدونم !، اين جوري نقاشي نمي كشن كه ! چرا تاب بازي دوست داري من كه با اين سن و سال نمي تونم برم سوار تاب بشم پس بهتره يه چيز ديگه بخواي! ، من وقتم كمه زودتر جواب بده ديگه!و ....كودك درون دچار احساس عدم امنيت ميشه و دوباره پنهان ميشه و اين حق مسلم اونه كه در چنين فضايي خودش رو مخفي كنه كه شما نتونين اون رو خفه كنين! ( در نتيجه بعدش شما افسرده تر و عصبي تر و بي انگيزه تر مي شين).
در تمرينات گفتگو با كودك درون هيچ چيز بيشتر از پيش فرضها و عقايد بزرگسالان درباره ي اين كه كودك درون بايد چگونه باشه، چگونه احساس كنه ، چي بگهو چطور فكر كنه و ... و خلاصه هيچ چيز بيشتر و سريعتر از اين گونه " بايد ها " كودك درون را خفه نمي كند!
_ چطور اعتماد كودك درونمون رو جلب كنيم تا احساس امنيت كنه و احساسهاي مخفيش رو به ما بگه؟
با احترام گذاشتن به اون. هر چقدر در برابر كودك درونتون صبور تر و براي شنيدن حرفهاي اون مشتاق تر باشين اون راحت تر با شما ملاقات مي كنه و حرف مي زنه. در طي تمرينات يادتون باشه داريد با كودكي حرف مي زنيد كه در حقش ظلم كرديد و مدتها اون رو به حال خودش گذاشتين يا آزارش دادين! پس به لحنتون توجه كنيد و براش تعيين نكنين كه چي بخواد و چي نخواد! چي بگه و چي نگه!
احترام به كودك درونتون يعني اين كه بگذاريد هر چه كه هست باشه! شايد به شكل يك دخترك يا پسرك نمايان بشه كه جنسيتش هم با شما متفاوت باشه! شايد يك روز اسم نداشته باشه يا اسمي براي خودش بگذاره كه تا حالا نشنيدين يا حتي بسيار به نظرتون بي ادبانه باشه! شايد سن و سالش تغيير كنه ! يك روز سه ساله باشه اما فرداش در طي تمريني به شما بگه نوزاده! اگر بخوايد براش دليل و منطق بياريد و مجابش كنين چه بسا كودك درونتون بترسه كه مي خواين خفه اش كنيد و دوباره ناپديد بشه يا مدتها ساكت بشه!كودك درون مثل بچه ها نسبت به زمان و حق تقدمها، حسي متفاوت از بزرگسالان ( يا بخش بالغ وجود ) داره. كودك درون به احساس و بازي و خلاقيت و تخيل و نمادها و روح و جان ارج مي نهد. بنابراين باز هم توصيه مي كنم براي انجام تمرينات ملاقات با كودك درون فضايي امن و آروم پيدا كنيد.خلوتگاهي سرشار از آرامش.با داشتن صبر كافي و زمان كافي. بدون داشتن عجله براي گرفتن جواب فوري. و بدور از بايدها و نبايدها . فراموش نكنيد اين تمرينات براي ملاقات و شفاي كودك درونه نه خفه كردن كودك درون!!!