Monday, 23 December 2024

فعالیت خلاقانه

  • Monday, Apr 17 2017

۹ ویژگی یک فعالیت خلاقانه‌ لذت‌بخش

 

خلاقیت یعنی آفرینش یک چیز جدید. خلاقیت مربوط به لحظه‌هایی از زندگی ماست که با شور و هیجانی عمیق و خلق چیزی نو، به زندگی ما ارزش زیستن می‌دهد. دکتر میهای چیکسنت میهای، یکی از روان‌شناسان صاحب‌نام در زمینه‌ی بررسی خلاقیت در کتاب خود با عنوان «خلاقیت: روان‌شناسی کشف و اختراع» به بررسی زندگی ۹۱ نفر از افراد بسیار خلاق در قید حیات پرداخت. همه‌ی این افراد در یکی از حوزه‌های اصلی فرهنگ (یکی از علوم، هنرها، تجارت، سیاست، فناوری یا به‌طور کلی رفاه انسان) تفاوتی ایجاد کرده بودند. در این بررسی دکتر چیکسنت پی برد که یک فعالیت خلاقانه‌ی لذت‌بخش میان افراد مختلف دارای مشخصات مشترکی است. او ۹ ویژگیِ یک فعالیت خلاقانه و لذت‌بخش را شناسایی کرد که در این مقاله آنها را مرور می‌کنیم. شناخت این ویژگی‌ها می‌تواند ما را در جهت کشف علایق و به‌کارگیری خلاقانه‌ی استعدادهایمان یاری کند.

 

۱. در هر مرحله از مسیر، اهداف روشنی وجود دارد

بر خلاف آنچه در زندگی روزمره، حین کار یا در منزل روی می‌دهد و اغلب اهداف‌مان به روشنی مشخص نیستند، در یک فعالیت خلاقانه‌‌ی لذت‌بخش، اغلب اهداف مشخصی وجود دارد. در علم و فناوری معمولا مسئله‌ی مشخصی وجود دارد که باید حل شود یا تناقضی که باید رفع شود. در عرصه‌ی هنر معمولا اهداف به طریقی مبهم‌تر و با ندایی از درون ظاهر می‌شوند. دانشمند می‌داند که چه مسئله‌ای را باید حل کند، جراح لحظه به لحظه می‌داند برش‌ها چطور باید انجام شود، نویسنده‌ای می‌گوید که ایده‌ی یک رمان ذهن او را تسخیر می‌کند و تا وقتی به آن توجه نکند، رهایش نمی‌کند. هر چند که مقداری ابهام معمولا در فعالیت‌های خلاقانه وجود دارد، اما بهتر است بدانیم که در هر مرحله قرار است روی چه چیزی تمرکز کنیم.

۲. اقدامات فرد، بازخورد فوری دارد

بسیاری از دانشمندان خلاق می‌گویند فرق بین آنها و همتایان‌شان که خلاقیت کمتری دارند، توانایی تشخیص ایده‌های خوب از بد است. هر فردی معمولا ایده‌های خوب و بد زیادی برای انجام کارها یا حل مسائل دارد، اما همه نمی‌توانند فرق بین آنها را تشخیص بدهند تا وقتی که دیگر خیلی دیر شده و وقت زیادی برای حدس‌های بی‌فایده تلف می‌شود. ادیسون برای پیدا کردن ماده‌ی لازم برای رشته‌ی داخل لامپ، هزاران ماده‌ی مختلف را امتحان کرد. او بلافاصله پس از استفاده از هر ماده‌ای متوجه می‌شد که آیا آن برای استفاده در لامپ مناسب است یا نه؟ اما تمام مراحل یک فرایند خلاقانه همیشه بازخورد و نتیجه‌ی فوری در بر ندارد. تشخیص این مسئله برای یک هنرمند یا مخترع که آیا روزش را تلف کرده یا کار مؤثری انجام داده است، آسان نیست. اما وقتی در حوزه‌ای که فعالیت می‌کنید دانش و تسلط کافی کسب کنید، تشخیص اینکه هر مرحله از کار چقدر خوب پیش می‌رود، چندان دشوار نخواهد بود.

۳. چالش‌ها و مهارت‌ها هم سطح هستند

اگر فعالیتی که انجام می‌دهیم بسیار پایین‌تر از استعدادها و توانایی‌های بالقوه‌ی ما باشد، معمولا انگیزه‌ی کافی برای انجام آن نداریم و احساس یکنواختی و کسالت می‌کنیم. برعکس اگر چالش‌ها در مقایسه با توانایی‌ها و مهارت‌هایمان بسیار بزرگ باشند، احساس فشار، اضطراب و سرخوردگی می‌کنیم. هر چالشی برای لذت‌بخش بودن باید تا حدودی دشوار باشد. همه‌ی کشف‌ها و اختراعات، پس از غلبه بر مشکلاتِ بسیار ممکن شده‌اند. بنابراین فعالیتی که انجام می‌دهیم باید انگیزه‌بخش و متناسب با توانایی‌مان ما را به چالش بکشد. وقتی چالش‌ها متناسب باشد، فرد با شور و شوق درگیر فعالیت می‌شود و تمام توان خود را برای دستیابی به هدف به‌کار می‌گیرد. فرد خلاق برای اینکه بتواند از عهده‌ی حل چنین مسائلی بربیاید، باید ویژگی‌های شخصیتی زیادی از جمله‌ قدرت تمرکز عمیق، پشتکار، توانایی پیوند دادن حوزه‌های نامرتبط و توانایی مدیریت شکست‌ها را داشته باشد. راهبردهای افراد خلاق همیشه موفق نیستند. آنها ریسک می‌کنند و ریسک کردن بدون امکان شکست معنی ندارد. فرد خلاق می‌داند که شکست‌های موقت پلی به سوی پیروزی هستند.

۴. اقدام و آگاهی در هم ادغام شده‌اند

در حالت عادی معمولا ذهن‌مان در حال پردازش چند نوع اطلاعات مختلف است. دانشجویانی که در کلاس نشسته‌اند شاید در ظاهر به استاد توجه کنند، اما در واقع ممکن است مشغول فکر کردن به ناهار یا قرار بعد از کلاس باشند. اما در جریان یک فعالیت خلاقانه‌ی لذت‌بخش ذهن ما فقط بر آنچه انجام می‌دهیم، متمرکز است. تطابق کامل چالش‌ها و مهارت‌ها مستلزم توجه کامل و کانونی ذهن است و این امر با روشن شدن اهداف و امکان بازخورد دائمی از فعالیت امکان‌پذیر می‌شود. وقتی چالش‌ها مناسب باشد، فرایند خلاقانه آغاز به جنب و جوش می‌کند و تمام دغدغه‌های دیگر، موقتا در عمق درگیری با فعالیت کنار گذاشته می‌شود.

« کامیابی از آنِ کسی است که تنها به یک آرزو چشم بدوزد و هر چه او را از یگانه هدفش بازمی‌دارد کنار نهد.»

– هاپکینز

۵. تمرکز فقط روی زمان حال است

بسیاری از ویژگی‌هایی که به افراد خلاق نسبت می‌دهند در واقع فقط شیوه‌های تنظیم تمرکز است به نحوی که آنها خودشان را در این فرایند غرق و گم کنند. حواس‌پرتی باعث قطع جریان خلاقیت می‌شود و ممکن است ساعت‌ها طول بکشد تا ذهن دوباره کارش را از سر بگیرد. حضور در لحظه‌ی حال، لازمه‌ی خلاقیت است. اگر یک نوازنده در حین نواختن به دغدغه‌های مالی فکر کند، احتمالا نت‌های نادرستی می‌نوازد. اگر ذهن جراح در زمان عمل جراحی به چیز دیگری مشغول باشد، جان بیمار به خطر می‌افتد. خلاقیت نتیجه‌ی تمرکز شدید روی زمان حال است، تمرکزی که ما را از ترس‌های معمول می‌رهاند. ترس‌هایی که با ایجاد اضطراب و نگرانی مانع لذت بردن و تداوم خلاقانه‌ی فرایند می‌شود. هر کس به شیوه‌ی خود جلوی حواس‌پرتی را می‌گیرد. مارسل پروست عادت داشت در اتاقی بی‌پنجره تنها بنشیند تا «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» را بنویسد. حتی کمترین سروصدا ممکن بود رشته‌ی تخیلاتش را پاره کند.

«اهل سرگرمی و وقت‌گذرانی بی‌هدف نیستم، همین که انجام کاری را شروع کردم، دیگر به هیچ‌چیز اجازه نمی‌دهم ذهنم را به خود مشغول کند.»

– آلبرت اینشتین

۶. نگرانی از شکست وجود ندارد

هنگام انجام یک فعالیت خلاقانه، آن‌قدر در کار غرق می‌شویم که شکست را فراموش می‌کنیم. ما آگاهانه شرایط و احساسات خود را کنترل نمی‌کنیم. اگر قرار باشد چیزی را کنترل کنیم، کاملا متمرکز نخواهیم بود، زیرا در این صورت توجه ما بین آنچه انجام می‌دهیم و احساس کنترل تقسیم می‌شود. در این حالت ما آن‌چنان در فعالیت غرق هستیم که هیچ نگرانی یا ترسی از نتایج منفی و شکست وجود ندارد. دلیل غرق شدن در کار روشن بودن هدف فعالیت و چالش‌برانگیز بودن فعالیت در تناسب با توانایی‌های ماست. سازمان‌های پیشرو سعی می‌کنند با تأمین شرایط و امکانات مختلف و رفع نگرانی‌های ناشی از نتایج کار، شرایط را برای فعالیت خلاقانه‌ی کارمندان خود فراهم کنند. همسران افراد خلاق نقش مهمی در حذف نگرانی‌های مزاحم برای تمرکز روی کار داشته‌اند. با وجود تمام تمهیدها و امکانات قابل کنترل، در نهایت میزان تمرکز بر روی کار تعیین‌کننده‌ی میزان آرامش و رهایی از نگرانی‌هاست.

۷. توجه به خود و محیط پیرامون فراموش می‌شود

در زندگی روزمره، مدام مراقبیم که مقابل دیگران چگونه ظاهر می‌شویم، گوش به زنگ هستیم که از خودمان در برابر بی‌احترامیِ احتمالی دفاع کنیم و دلواپس این هستیم که آیا تأثیر مطلوبی روی دیگران می‌گذاریم یا نه. این آگاهی از خود، باری معمولی بر دوش ماست که مانع خلاقیت می‌شود. در جریان خلاقیت، بیشتر از اینکه به محافظت از خود فکر کنیم به شدت درگیر کاری هستیم که انجام می‌دهیم. اگرچه بعد از پایان یافتن بخشی از جریان خلاقیت، مثل نوشتن بخشی از یک کتاب یا رفع بخشی از مشکل فنی یک اختراع، معمولا تصویری روشن‌تر از خودمان داریم. می‌دانیم که در رویارویی با چالشی دشوار موفق شده‌ایم، شاید حتی احساس کنیم که از مرزهای محدودیت‌های سابق خود، بیرون آمده‌ایم و گاهی حتی برای چند لحظه احساس می‌کنیم بخشی از هویت بزرگ‌تری شده‌ایم. نوازنده احساس می‌کند که با هارمونی کیهانی یکی شده است، ورزشکار با تیمش یکی می‌شود و خواننده ساعتی را در واقعیتی دیگر زندگی می‌کند. در واقع با فراموش کردنِ خودِ کوچک‌مان، گویی به خودِ برترمان اجازه‌ی ظهور می‌دهیم.

۸. گذر زمان، احساس نمی‌شود

در جریان خلاقیت عموما زمان را فراموش می‌کنیم. ممکن است ساعت‌ها بگذرد و احساس کنیم فقط چند دقیقه گذشته است. یا حتی برعکس، ممکن است یک اسکیت‌باز بگوید که یک چرخش سریع که در زمان واقعی فقط چند ثانیه طول می‌کشد، برایش ده‌ها بار طولانی‌تر گذشته است. به عبارت دیگر زمانِ مبتنی بر ساعت، دیگر با زمانِ تجربه شده برابر نیست. حس ما از چگونگی گذر زمان بستگی دارد به کاری که انجام می‌دهیم.

۹. لذتِ ناشی از فعالیت تبدیل به هدف و آرمان می‌شود

ما معمولا از تمام فعالیت‌هایی که برای خودشان انجام می‌شوند، لذت می‌بریم. من شاید استفاده از کامپیوتر را دوست نداشته باشم و آن را تنها به این دلیل یاد بگیرم که کارم به آن بستگی دارد. اما با افزایش مهارت و پی بردن به اینکه چه امکاناتی برایم فراهم می‌کند، ممکن است استفاده از آن به خودی خود برایم لذت‌بخش شود. در چنین وضعیتی، لذت ناشی از این فعالیت تبدیل به هدف و آرمان می‌شود که آن را فعالیت‌ خودآرمان می‌نامیم. بعضی فعالیت‌ها مانند انواع هنرها و ورزش‌ها خودآرمان‌اند، یعنی انجام‌شان می‌دهیم چون لذت‌بخش هستند. بسیاری از کارها را نه برای رسیدن به لذت، بلکه برای رسیدن به هدفی در آینده انجام می‌دهیم. بعضی کارها هم دو جنبه دارند مثلا نوازنده‌ی ویولن برای نواختن سازش پول می‌گیرد، جراح بابت کاری که انجام می‌دهد موقعیت اجتماعی و پول خوبی به دست می‌آورد و در جریان خلاقیت، آنها از کارشان هم لذت ‌می‌برند. از بسیاری لحاظ، راز زندگی شاد و موفق، آن است که یاد بگیریم تمام کارهایمان را تا آنجایی که امکان دارد خلاقانه انجام بدهیم. اگر کار، روابط و خانواده به چیزهایی خودآرمان تبدیل شوند، آنگاه در زندگی چیزی به هدر نمی‌رود و هر کاری می‌کنیم به خاطر خودِ کار ارزش می‌یابد.

تمام افراد خلاق شرکت‌کننده در تحقیق دکتر چیکسنت، لذت خودِ کار را بر هر نوع پاداش خارجی که ممکن است از انجامش به دست بیاورند، مقدم دانستند. یکی از دانشمندان به جوانانی ‌که قصد فعالیت علمی داشتند توصیه کرد که: «اگر به پول علاقه‌مندید وارد دنیای علم نشوید. بگذارید شهرت چیزی باشد که اگر از آن برخوردار شدید از سر لطف آن را بپذیرید، اما مطمئن باشید این خود حرفه‌تان است که از آن لذت می‌برید.» هیچ یک از افراد خلاق مورد بررسی، به دنبال پول و شهرت نبوده‌اند. بعضی از آنها از راه آثار و اختراعات‌شان به آسانی پولدار شده‌اند، اما هیچ کدام به خاطر این پولدار شدن احساس خوشبختی نکرده‌اند. آنها به این دلیل احساس خوشبختی داشته‌اند که بابت چیزی پولدار شده‌اند که این همه از آن لذت برده‌اند و در این میان توانسته‌اند به بهتر شدن شرایط زندگی انسان‌ها کمک کنند.