علل خودشیفتگی
نحوه زندگی امروز، خودشیفتگی را در افراد تقویت میکند؛ فرهنگی که بر پایه شهرت بنا شده و حتی در شبکههای مجازی و اخبار دائم خبرهای مربوط به افراد مشهور با جزئیات منتشر میشود و همین مساله باعث گسترش خودشیفتگی در افراد و تشدید آن میگردد. اما مساله بدتر آن است که امکان اینکه این رفتار به مرور بهعنوان یک رفتار طبیعی تلقی شود، وجود دارد.دکتر علی شاهحسینی، روانشناس درباره دلایل خودشیفته شدن افراد میگوید: درصد خیلی کمی از افرادی که به خودشیفتگی دچار هستند، بیماریشان ذاتی و بهصورت ژنتیکی است؛ اما باقی آنها اکتسابی است و بر اثر تربیت و محیط زندگی فرد بهوجود میآید.
در جامعه امروز ما که تعداد زیادی از افراد تکفرزند هستند، والدین آنها با برآورده کردن تمام خواستههایشان و اعتقاد به اینکه کودکان آنها استثنائی و فوقالعاده باهوش هستند، دائم به آنها القا میکنند که از دیگران برتر و بالاترند، بدون اینکه بدانند با این مسائل حس خودشیفتگی را در آنها تقویت میکنند.
تحقیر فرد در دوران کودکی نیز همین نتیجه را دارد و میگوید: کسی که در دوران کودکی سختی بسیاری را متحمل شده، تحت فشار بوده و چون در کودکی مورد ستایش قرار نگرفته و از او تعریف نشده است، به محض اینکه در ابتدای جوانی و بزرگسالی به فرصتی دست پیدا کند، میخواهد از تمام دنیا انتقام بگیرد و دائم دیگران را مجبور کند تا از او تعریف کنند و به همه حرفها و خواستههایش عمل کنند، یعنی خودشیفتگی هم بر اثر توجه بیش از حد و هم بر اثر توجه ناکافی خانوادهها به کودک ایجاد میشود.
اگر اعتماد به نفس را در سه گروه اعتماد به نفس پایین، بالا و کاذب تقسیمبندی کنیم، افراد خودشیفته جزو دستهبندی سوم یعنی افرادی با اعتماد به نفس کاذب هستند. افراد خودشیفته در ظاهر خود را بسیار قوی و قدرتمند نشان میدهند و به همین دلیل در نگاه اول انسانهای توانمند و جذابی به نظر میرسند، اما اعتماد به نفس آنها وابسته به تاکید بیرونی است و اساس شخصیتی آنها احساس حقارت است؛ آنها در درون، خود را پذیرش نکردهاند و من واقعیشان با من ایدهآلشان بسیار فاصله دارد به همین دلیل دچار تضاد و تعارض هستند و بهدلیل اعتماد به نفس کاذبشان دائم در حال نمایش خود بهعنوان یک فرد موفق هستند.
مشکلات ارتباط با خودشیفتهها
ارتباط با افراد خودشیفته بسیار مشکل است، زیرا آنها تمام مسائل را فقط از دید خود نگاه میکنند و فکر میکنند فقط آنچه که آنها میگویند درست است و دیگران صلاحیت اظهارنظر و تصمیمگیری ندارند و اصلا نمیتوانند از دریچه نگاه دیگران بنگرند و درک کنند که امکان دارد طرف مقابلشان نظری غیر از نظر آنها داشته باشد.
از آنجا که افراد خودشیفته تحمل نپذیرفتن حرفهایشان را از سوی اطرافیان ندارند و همینطور نمیتوانند کسی را که از آنها انتقاد کند، تحمل کنند، ارتباط با آنها برای دیگران بسیار سخت میشود؛ هرچند در ابتدا برای اطرافیان جذابیت دارند، اما به مرور دیگران از دست آنها که مدام انتظار مدح و ستایش دارند، خسته میشوند یا از آنها میترسند و بهطور معمول دوری کردن را ترجیح میدهند. خودشیفتهها بهدلیل اعتماد به نفس شکنندهشان هم در روابط بینفردی بسیار ناموفق هستند و اگر کسی ذرهای با آنها مخالفت کند یا خواسته آنها را انجام ندهد، آنها واکنش نشان میدهند و به فکر تنبیه فرد مقابل میافتند.همچنین افراد خودشیفته طوری با دیگران رفتار میکنند که افراد در ارتباط با آنها کرامت و حرمت خود را از دست میدهند و احساس میکنند «هیچی» نیستند، اما در واقع این خودشیفتهها هستند که احساس «هیچی نبودن» درونی خود را به دیگران منتقل میکنند تا خودشان روی خاکستر روان دیگران احساس قدرت کنند.
فرد خودشیفته نمیتواند وارد یک رابطه طولانیمدت شود