مكانيسم دفاعي چيست؟
مكانيسمهاي دفاعي چيست و چه هنگامي به كار ميروند؟
بهطور كلي مكانيسمهاي دفاعي شيوههاي غيرارادي و ناخودآگاهانهاي هستند كه از طريق تحريف يا انكار واقعيت موفق به كاهش اضطراب و فشار رواني و مدارا با هيجانات منفي در فرد شده و به طور موقت تعادل و يكپارچگي شخصيت را تا يافتن راهحل درست و واقعي حفظ ميكند.اين مكانيسمها كه كاملا ناخودآگاه بوده و فرد از فعاليت آنها در رفع اضطراب آگاه نيست صرفا مانند پادتنها وظيفه دفاع از بدن را به عهده دارند، اما در همه اين مكانيسمها نوعي خودفريبي وجود دارد، زيرا هیجانمدار بوده و نمیتوانند موقعیت استرسزا را تغییر دهند و صرفا شيوه ادراك فرد را از موقعيت عوض ميكنند و استفاده مفرط از آن نشانه ناسازگاري شخصيت است. مكانيسمهاي دفاعي زيادي وجود دارد كه ما به توضيح چند مكانيسم عمده ميپردازيم.
1- واپسراني يا سركوب
طبق تاريخچه مكانيسمهاي دفاعي، ایده اعمالدفاعی را در سال 1894 زیگموند فروید بنیانگذار روانکاوی مطرح كرد. اماعمده تمرکز وی بر سركوب يا واپسراني بود. واپسرانی به معنی جلوگیری از ورود افکار، خاطرات، آرزوها، اميال و تجربههاي تلخ، دردناك، ناخوشايند و شرمآور و ناپسند به سطح خودآگاه و هوشيار است كه باعث استرس و اضطراب ميشوند. مانند شخصی كه پس از گذشت سه سال از حادثه تصادفش، تنها خاطرات مبهمی را از آن به یاد ميآورد يا فردي که در خردسالی مورد آزار و اذيت قرار گرفته، اين تجربه دردناک را سرکوبمیکند.
2- انكار
وقتی مواجهه با مشكل و واقعیت بیرونی، بیش از حد تلخ و ناخوشایند باشد فرد ممکن است منکر وجود این واقعیات ناخوشایند شود. موارد زير نمونههايي از مكانيسم انكار است.
1- آيا تا به حال با كساني برخورد كردهايد كه وقتي از آنها انتقاد ميكنيد بدون اينكه ذرهاي فكر كنند كه آيا نظر شما درست است يا نادرست در مقابل شما سريع جبهه ميگيرند؟ در چنين مواردي گفته ميشود فرد آنچه را كه به او گفتهاند انكار ميكند.
2- والدین کودکی که فرزندشان به بیماری علاجناپذیری دچار است ممکن است اصلا تکذیب کنند كه مشکلی وجود دارد.
3- پسری که دوستي ندارد میگوید من اصلا به دوست نیازی ندارم.
4- پزشک سرطان را در بیمارش تشخیص میدهد، اما بیمار آن را نادرست پنداشته و سراغ پزشک دیگری میرود.
5- مادری كه پس از شنيدن خبر کشته شدن پسرش در جنگ، مرگ او را نکار کرده و باز بشقاب غذایش را سر میز غذا میآورد و یا لباسهایش را مرتب میکند.
6- كسي به مهماني دعوت نميشود اما ميگويد اگر هم دعوت ميشدم به آن مهماني نميرفتم چون من اصلا از آن جماعت خوشم نميآيد.
3- فرافكني يا برونفكني
اين مكانيسم يكي از مكانيسمهاي دفاعي ديگر ناخودآگاه عليه اضطراب محسوب ميشود. در واقع با این وسیله دفاعی، فرد میکوشد تا از طریق این مکانیسم، افکار ناپسند، تمایلات نامقبول و ناخودآگاه خویش و همچنین تقصیرها و اشتباهات خود را به گردن ديگري انداخته و به او نسبت دهد و بدین گونه رضایتخاطر و آرامش خود را فراهم سازد.بنابراين ميبينيد فرد عيب و نقص و ايراد خود را به ديگري منتقل ميكند در نتیجه خود را عاری از هر گونه عیب و نقص دانسته و خودش را از احساس گناه نجات ميدهد. در واقع اين واكنش نوعي مكانيسم دفاعي براي حفظ شخصيت و دوري از اضطراب است. بهطور كلي همه ما صفات نامطلوبي داريم كه قبول كردن آن حتي براي خودمان هم مشكل است و اين مكانيسم ما را از شناخت خصوصيات ناخوشايندمان اينگونه حفظ ميكند كه اين خصوصيت را بهطور اغراقآميزي به ديگران نسبت دهيم. فرض كنيد كه فردي نسبت به ديگران عيبجو و نامهربان است ولي اگر به اين صفات خود اعتراف كند از خود متنفر شده و دچار ناراحتي و اضطراب ميشود. اما اگر متقاعد شود كه انسانهاي اطراف او افراد نامهربان و بيرحمي هستند آن وقت بدرفتاري او با آنها به دليل صفات بد خودش نخواهد بود بلكه فقط دارد همان چيزي را كف دست آنها ميگذارد كه حقشان است.اين واكنش در افرادي كه به جاي پذيرفتن عيب و ايرادها و مسووليتهاي خود بهطور ناخودآگاه دنبال يك مقصر ميگردند، آن را فرافكني كرده و شكست خود را به گردن كسي مياندازند، نشانهاي است كه بايد بيشتر روي خود كار كنند. اين مساله در افرادي كه زمينه پرخاشگري و بدبيني دارند بيشتراست. البته در مورد همه صادق نيست زيرا هر چقدر بزرگتر ميشويم، بالغ و عاقلتر شده و كمكم مسووليت كارها و شكست خود را پذيرفته و مسايل را به گردن ديگران نمياندازيم. بنابراين فردي كه در حال مطالعه يك مقاله است، از جايي كه قادر به پذيرفتن عيب و ايراد خود نيست تصور ميكند اين ديگران هستند كه عيب دارند و بايد مطلب را مطالعه كنند. چنين شخصي در درجه اول حقارت درون خود را كه به واسطه آن، از ديگران عيبجويي ميكند، در خود سركوب كرده سپس آن را انكار ميكند و بعد آنچه را كه در خودش انكار كرده، در ديگران فرافكني ميكند.
4- دليلتراشي
فرد پس از انجام عملي ناشايست براي فرار از احساس نگراني، خودكمبيني، اضطراب يا گناه ناشي از آنها با تراشيدن عذرهاي به ظاهر موجه عمل خود را درست و منطقي جلوه ميدهد. ضربالمثل گربه دستش به گوشت نميرسد ميگويد بو ميدهد، مصداق اين مكانيسم است. در ضمن دليلتراشي با بهانهجويي تفاوت دارد فرق آن در اين است که در دليلتراشي فرد در حالت صداقت کامل بهطور ناخودآگاه اقدام به دليلتراشي ميكند، در صورتي که در موقع بهانهجويي فرد ميداند که دارد دليل واقعي را انکار ميکند. براي مثال شخصي در كاري شكست ميخورد اما ميگويد، به هر حال چندان خواهان آن هم نبودم، يا كسي قرار است براي ديگري كاري انجام دهد اما آن كار را انجام نداده و به او ميگويد كارهاي زيادي داشتم در صورتي كه ميتوانسته به هر شكل وقت كافي براي انجام آن پيدا كند، اين دلايل ممكن است دلايل موجه و درستي براي طرف مقابل او باشند، اما احتمالا دليل واقعي براي ناتواني فرد در انجام عمل موردنظر نيست. يا فردي از اداره خود اخراج ميشود اما ميگويد چون من آدم متملق و چاپلوسي نبودم اخراج شدم در صورتي كه علت اصلي بركناري او بيكفايتي و عملكرد ضعيف وي بوده است.
5- جابهجايي
انتقال احساسات و هيجانات اضطرابزا و تخلیه احساسات فرو خورده از یک شخص یا شیء که مبدا آن بوده، به شخص یا شیء دیگری مانند افراد زیردست، تحت فرمان، وابسته و یا ضعیفترکه معمولا خطر و تهدید کمتری نسبت به منبع اصلی آن احساس دارند. به طور مثال: مادری که به علت مشاجره با همسایه عصبانی است، کودک را به خاطر انداختن تصادفی لیوان آب کتک میزند. يا کارمند و معلمي كه از دست ريیس يا همسر خود عصباني است و نميتواند بر سر ريیس يا همسر خود فریاد بکشد، هنگامی که به خانه بازمیگردد يا به مدرسه ميرود عصبانیت خود را سر فرزندان و يا دانشآموزان خود خالی کرده و سر آنها فرياد ميكشند.
6- برگشت
در اين مکانیسم، افراد به جاي حل كردن مسايل خود به شيوه بزرگسالان، به رویکردی کودکانهروي ميآورند. واپسروی یعنی بازگشت به مراحل ابتدایی رشد و تکامل، كه مراحلی مطمئنتر، امنترو فاقد استرس و اضطراب است. آيا با نوجوانان و حتي بزرگسالاني مواجه شدهايد كه گاهي با لحن كودكانه حرف ميزنند و يا مداد و شصت خود را ميمكند و يا هنگام سرخوردگی وناکامی عروسکی را در آغوش میگیرند؟ اين گروه به اين دليل به كودكي خود بازميگردند كه در آن زمان بدون استرس و اضطراب در حمايت و امنيت قرار داشتند. بهطور كلي هر گونه بروز رفتار در سنینپایینتر از خود واپسروی محسوب میشود.
7- واكنش وارونه يا وارونهسازي
اميال يا تكانههاي نامقبول به جهت مخالفشان تغيير شكل ميدهند. مانند كسي كه حسود است اما خودش را، البته بدون اينكه خود بداند، بسياربسيار مهربان جلوه ميدهد.
البته همه مكانيسمهاي دفاعي ناسالم نيستند، در بين آنها مكانيسمهايي نظير جبران، تصعيد يا والايش، همانندسازي و... بالغ و سالم هستند كه ميتوانند در موقعيت فرد موثر باشند.
8- جبران
به طور مثال شخصي در یک زمینه با شکستو ناکامی روبهرو میشود یا احساس ضعف، حقارت و بیکفایتی میکند، اما سعی دارد در حوزه دیگری که شانس بیشتری برای پیشرفت وجود دارد، تلاش کند و موفق شود. مانند دموستني خطیب شهر یونان كه با غلبه بر لکنت زبان خود، در قدرت بیان شهرت جهانی یافت.
9- تصعيد يا والايش
شخص سعي ميكند اميال پرخاشگرانه و همچنين خواستههاي نامقبول و ناپسند خود را به شكلي درآورد كه مورد پذيرش و تشويق و تاييد جامعه قرار گيرد. براي مثال فردی که میل به پرخاشگری دارد به ورزشهای رزمی روی میآورد و موفقیتهای زیادیکسب میکند يا كودکی که میخواهد توجه والدین خود را جلب کند شاگرد ممتاز مدرسه میشود.
10- همانندسازي
فردي كه داراي اعتمادبهنفس پاييني است بهطور ناخودآگاه خود را در قالب فرد دیگری قرار میدهد كه رفتار و فكر و انديشه او از نظر اجتماعي داراي ارزش و اهميت بالايي است و خود را همانند او ميسازد و از قدرت او احساس قدرت و اعتمادبهنفس ميكند. براي مثال فرد به سینما رفتن علاقهمند میشود زيرا که فرد محبوب و مورد تحسین وی بهسینما علاقه دارد.
براي جلوگيري از به جريان افتادن اين مكانيسمهاي دفاعي ناسالم كه باعث تحريف و دور شدن از واقعيتها ميشود و مشكلات بسيار زيادي ايجاد ميكند، چه بايد كرد؟
1-آموزش مهارتهاي زندگي:
آموختن مهارتهاي دهگانه زندگي كه در شمارههاي قبل بهطور مفصل به آن پرداخته شده يكي از شيوههاي كاهش فشارهاي رواني است. براي نمونه زماني كه فرد ميآموزد وقتي مشكلي براي او پيش ميآيد چگونه بهطور منطقي و عاقلانه، هيجانات خود را مديريت و كنترل كند مسلما عصبانيت خود را بر سر همسر و يا فرزندان و دانشآموزان خود خالي نميكند.
2- خودشناسي:
آنچه باعث قوي شدن اين مكانيسمهاي دفاعي در يك فرد ميشود اين است كه هر چقدر فرد از نظر رواني رشدنايافتهتر باشد بدون اينكه بخواهد، بهطور ناخودآگاه بيشتر اين مكانيسمهاي دفاعي را به كار ميبرد. هر چقدر فرد از بلوغ و سلامت روان بيشتري بهرهمند باشد مكانيسمهاي دفاعي او سالمتر ميشود و از جايي كه يكي از دلايل به كار افتادن اين مكانيسمها؛ حقارتها، كهتريها، عقدهها و تصمیمات، پیشنویسی نادرست است، بهترين و سالمترين روش، خودشناسي و شناختن اين نقاط ضعف روانی است. از ديدگاه روانشناسي نيز يكي از مهمترين ويژگيهاي شخصيت سالم شناخت خويش است. در اين زمينه خانم كارن هورناي روانشناس آلماني معتقد است: ريشه بسياري از گرفتاريها، اضطرابها و گرايشهاي بشري عدم شناخت صحيح آدمي از خويش است. در بحث خودشناسي، شناخت "قسمت تاريك شخصيت" نقش بسيار حياتياي در روابط و زندگي ما دارد. در روانشناسي مبحثي به نام پنجره جوهري وجود دارد كه در اين پنجره ويژگيها و خصوصيتهاي فرد در چهار ربع يك مربع مورد بررسي قرار ميگيرد كه در ربع دوم اين مربع، قسمت تاريك شخصيت، قرار دارد. در اين ربع، اعمال و رفتارهايي قرار ميگيرند كه خودمان از آن آگاهي نداريم اما ديگران به راحتي در رفتارهاي ما ميبينند. يكي از دلايل نديدن اين رفتارها به كار افتادن مكانيسمهاي دفاعي است.
شناخت اين ويژگيها نقش عمدهاي در بهبود روابط افراد دارد و در صورت عدم شناخت، مشكلات بسيار زيادي در روابط ايجاد ميشود. براي مثال چنين افرادي چون از نقاط ضعف خود آگاهي نداشته و خود را عاري از هر عيب و نقصي ميدانند، ممكن است اگر مشكلي در يك رابطه ايجاد شود، تصور كنند اين ديگران هستند كه مشكل دارند و بايد خود را تغيير دهند.
رفتارهاي غيركلامي مانند لحن، ريتم گفتار، نوع نگاه، چگونگي ايستادن و بهطور كلي زبان بدن مواردي است كه خود نميبينيم اما ديگران در رفتار ما مشاهده ميكنند.
بهطور كلي چگونه ميتوان به اين ويژگيها پي برد؟ همانطور كه قبلا نيز گفته شد يكي از اين راهها توجه به مواردي است كه چندين نفر، بيغرض درباره ما ميگويند.
3- رواندرماني:
همه ما گاهي از مكانيسمهاي دفاعي استفاده ميكنيم. آنها به ما كمك ميكنند تا از مراحل سخت و اضطرابزا عبور كنيم و بتوانيم بهطور مستقيم با موقعيت پرفشار مدارا كنيم. اين واكنشهاي دفاعي فقط زماني نشانه ناسازگاري شخصيت است كه شيوه غالب پاسخدهي به مشكلات شوند. در بيشتر موارد به علت خودفريبي، اختلالهاي رواني و مشكلات بسياري گريبانگير شخص ميشود كهرهايي از آنها براي فرد ممكن نيست.از نظر فرويد براي درمان اين اختلالات شخصيتي بايد به درمان روانكاوي روي آورد كه سعي ميشود سركوبها يا واپسرانيهاي قبلي رفع شود و بيمار با تعارض دوران كودكي مواجه شده، نسبت به آن بينش به دست آورد، و در پرتو واقعيتهاي بزرگسالي خويش آن را حل و فصل كند.