روانشناسی درد!
درد از بدیهی ترین مفاهیم در زندگی بشر است؛ حسی عریان که از همان آغازین روزهای زندگی انسان همراه اوست. اما واقعا درد چیست؟ شاید در سادهترین تعریف بتوان آن را احساس ناخوشایند قلمداد کرد! اما آیا واقعا این تعریف، شرحی جامع و مانع برای درد است؟ آنوقت مثلا حسادت که آن هم احساسی ناخوشایند است، یک درد محسوب میشود؟
شاید در آغاز، شنیدن لفظ روانشناسی درد کمی برای ما عجیب باشد. اما وقتی کمی در آن دقیقتر میشویم، به این نتیجه میرسیم واکاوی این موضوع، نیاز به ساعتها پژوهش و مطالعه دارد. در این زمینه، بینهایت پرسش وجود دارد و بینهایت پاسخ هم باید برای آن به دست آورد. این پرسش که آیا دردهای روحی هم درد هستند یا درد فقط باید جنبه فیزیکال داشته باشد؟ اینکه درد فیزیکال میتواند به یک درد روحی تبدیل شود و بالعکس؟ یا برای مثال میتوان ساعتها به این موضوع فکر کرد که آیا ممکن است درد را با دستگاه خاصی اندازه گرفت؟ مثلا وقتی پای شما پیچ میخورد بازوبندی را به دست شما ببندند و بگویند تو 17 واحد درد داری؟
و از همه مهمتر، نحوه مقابله با درد است. روانشناسی درد بهدنبال این موضوع است که چگونه میتوان اثرات مخرب درد را کم کرد و با آن کنار آمد؟ چگونه میتوان درد را از بین برد و آن را با حس خوشایندی جایگزین کرد؟
وقتی نام درد به میان میآید، ما معمولا به یک دست شکسته، یک بافت آسیبدیده یا چیزی شبیه آن فکر میکنیم و تصور میکنیم حتما یک عامل فیزیکی باید وجود داشته باشد یا باید چکشی به دست ما بخورد تا دردی به وجود بیاید. درواقع این نگاه، نگاهی است که الان سالهاست که زیر سوال رفته است. بهخاطر اینکه در این نگاه حتما باید عینیتی وجود داشته باشد. حتما بافتی مجروحی باید باشد تا آسیب را انتقال دهد و مغز احساس درد کند. نگاه مدرن به درد به این صورت است که درد، پدیدهای هیجانی است. انجمن جهانی مطالعه درد، این مقوله را تجربه هیجانی ناخوشایندی تعریف میکند که میتواند همراه با آسیب بافتی باشد یا نباشد. دیگر لزوم آسیب بافتی برای احساس درد، از تعریف آن حذف شده است.
چه التیام و پادزهری برای دردهای عاطفی وجود دارد؟
درست مثل کسانی که درد فیزیکی دارند؛ یعنی اگر کسی کمر درد داشته باشد، به او توصیه میکنیم که دو کار اساسی انجام دهد؛ اول اینکه سعی کند ذهن خودش را از موضع درد منحرف کند؛ دقیقا مانند بچهای که قرار است واکسن بزند و اطرافیان حواس او را پرت میکنند تا درد کمتری تحمل کند یا مثلا در بعضی دندانپزشکیها زمانی که پزشک روی دندان شما کار میکند، مانیتوری بالای سر شما قرار دارد که در آن فیلم مناظر طبیعی یا بعضی نماهای سرگرمکننده را نشان میدهند تا تمرکز فرد از جایی که درد در آن وجود دارد، پرت شود. درمورد درد عاطفی هم این کار باید انجام شود؛ پس اگر شما روی موضوعی که درد ایجاد میکند، تمرکز کنید، بیشتر آن را حس خواهید کرد و یادتان باشد حتی اگر درد فیزیکی هم وجود داشته باشد، درصورتامکان نباید فعالیتهای فیزیکیتان را بهطورکامل کنار بگذارید. برای مثال به فرد میتوان گفت اگر میتوانی جعبه را بردار، چیزی را جابه جا کن! شاید کمرت درد بگیرد، اما این کار، بسیار برایت مفید است. یا مثلا اگر از پلهها بالا بروی، شاید زانویت درد بگیرد، ولی سعی کن فعالیتهای فیزیکیات را حتیالامکان کنار نگذاری. درمورد دردهای هیجانی هم این موارد کاربرد دارد. اولا سعی کنید ذهنتان را از این قضیه بردارید و به روند عادی برگردید و ثانیا خودتان را بیشتر درگیر زندگی و فعالیت مثبت کنید که ذهن بتواند بازده معمولی خودش را برگرداند و یادتان باشد این موضوع هم اعتمادبهنفس و هم روحیهتان را بالا میبرد و تقویت میکند. همچنین نباید تفریحاتی را که تا قبل از وقوع اتفاق انجام میدادید، کنار بگذارید؛ چون حتی ممکن است بیشتر از قبل تفریح کنید. و نیز اگر کاری وجود دارد که برایتان آرامشبخش است، حتما بهدنبال انجام آن باشید.
یادتان باشد بدترین کاری که در زمان داشتن درد میتوانیم انجام دهیم، تمرکزکردن برروی آن درد است؛ چون هرچه بیشتر به آن فکر کنیم، آن را بزرگتر میکنیم و درنتیجه تحملش سختتر خواهد شد.. دیروز با چند تن از استادان بحثی داشتیم مبنی بر اینکه که با دادن مجموعهای از تمرینها تمرکز را از درد دور کنیم و آن را بهسمت محرکهای هیجانی که میتواند برای فرد اثر مثبتی داشته باشد، سوق دهیم. درمان درد هم همین است. باید یاد بگیریم که به درد فکر نکنیم و آن را یک تجربه درنظر بگیریم و تمام دغدغه ما این نباشد که درحالحاضر با درد دستوپنجه نرم میکنم. در خیلی مواقع درد و ناراحتی میتواند نتیجه مثبت داشته باشد. ما در ادبیات هم ابیاتی در تایید این موضوع داریم که بعضی دردها انسان را به تعالی میرساند.