جمعه, 07 ارديبهشت 1403

اختلال شبه جسمانی ودرد

  • دوشنبه, ارديبهشت 14 1394

 اختلال شبه جسمانی

اصطلاح شبه جسمي (SOMATOFORM) از كلمه يوناني soma به معني "بدن" گرفته شده است. اختلالات شبه جسمي گروه وسيعي از بيماري ها هستند كه نشانه ها و علايم جسمي مؤلفه اصلي آنها را تشكيل مي دهند. اين اختلالات در برگيرنده تعاملات ميان ذهن و بدن هستند و در آنها مغز، از راههايي كه هنوز شناخته نشده است، پيامهاي مختلفي ارسال مي كند كه بر آگاهي فرد تاثير مي گذارد و از وجود يك مشكل جدي در بدن خبر مي دهد. به علاوه مكانيسم هاي ناشناخته رواني يا مغزي نيز وجود دارند كه تغييرات جزئي يا غيرقابل شناسايي در شيمي عصبي، فيزيولوژي عصبي و ايمني شناسي عصبي ايجاد مي كنند و باعث بروز اين بيماري مي شوند.
پنج اختلال شبه جسمي خاص شناخته شده است.
1- اختلال جسماني كردن كه وجه مشخصه آن شكايات جسماني متعددي است كه با دستگاه هاي عضوي مختلفي مرتبط هستند.
2- اختلال تبديلي كه با يك يا دو شكايت عصبي مشخص مي شود.
3- خود بيمارانگاري كه بيشتر با باور بيماران به داشتن بيماري خاصي مشخص مي شود تا تمركز روي علايم.
4- اختلال بدريختي بدن، باور غلط يا مبالغه آميزي است مبني بر ناقص بودن بخشي از بدن
5- اختلال درد، عبارتست از نشانه هايي از درد كه به طور كامل با عوامل رواني مرتبط هستند يا بر اثر اين عوامل تشديد مي شوند.                        

اختلال درد :طبق تعريف DSM-IV-TR، اختلال درد عبارت است از وجود دردي كه مركز اصلي توجه باليني است. عوامل روانشناختي نقش مهمي در اين اختلال به عهده دارند. نشانه اوليه اين اختلال، احساس درد در يك يا چند نقطه بدن است و اين درد با اختلالات غيررواني طبي يا عصبي به طور كامل قابل توجيه نيست. درد با ناراحتي هاي هيجاني و اختلال عملكردي همراه است. اين اختلال قبلاً اختلال درد شبه جسمي، درد روانزاد، درد ناشناخته (ايديوپاتيك) و درد ناجور (آتيپيك) ناميده مي شد. اختلال درد در زنان دو برابر مردان تشخيص داده مي شود.
ملاك هاي تشخيصي براي اختلال درد مستلزم وجود شكايت هاي باليني قابل ملاحظه مي باشد. شكايت هاي درد بايد تحت تاثير چشمگير عوامل روان شناختي ارزيابي شوند و نشانه ها مي بايست سبب اختلال كاركردي (مثلاً در زمينه هاي شغلي يا اجتماعي) و ناراحتي هيجاني قابل ملاحظه در بيمار شوند.
بيماران مبتلا به اختلال درد يك گروه همشكل را تشكيل نمي دهند بلكه برعكس مجموعه اي از بيماران ناهمگون با دردهاي مختلف نظير كمردرد، سردرد، درد ناجور (آتيپيك) درد صورت، درد مزمن لگن و ديگر انواع درد هستند. درد بيمار ممكن است عصبي، درمانزاد (ياتروژنيك)، عضلاني- اسكلتي، نوروپاتيك يا متعاقب ضربه باشد. با اين حال براي تشخيص اختلال درد بايد عوامل روان شناختي وجود داشته باشند كه در ايجاد نشانه هاي درد و انتشار آن نقش عمده اي داشته باشند. بيماران دچار اختلال درد اغلب سابقه اي طولاني از مراقبت طبي و جراحي داشته اند. آنها پزشكان زيادي را ملاقات مي كنند، درخواست داروهاي متعددي مي نمايند و ممكن است مصرانه خواستار جراحي باشند. درواقع اين بيماران كاملاً به دردشان اشتغال ذهني دارند و آن را عامل همه بدبختي هاي خود مي دانند. اينان اغلب مي پندارند كه ناراحتي شان علت ديگري ندارد و اصرار دارند كه زندگيشان منهاي درد لذتبخش است.

روشهای درمان بیماری

روان درماني
شرایط زندگی
ممكن است در درمان اختلال درد، به خصوص در ميگرن، دردهاي عضله، نيام عضله و حالات تنش عضلات مانند سردردهاي تنشي موثر باشد. هيپنوتيزم، تحريك عصب از طريق پوست و تحريك ستون پشتي نخاع هم ممكن است مفيد باشد. گاهي لازم است بيمار را از محيط عاديش جدا كنيم و او را با يك برنامه جامع كنترل درد بستري كنيم يا در يك درمانگاه ويژه به صورت سرپايي تحت درمان قرار دهيم. واحدهاي چند رشته اي درمان درد از وجوه متعددي از جمله؛ درمان هاي شناختي- رفتاري، و گروه درماني استفاده مي كنند.